سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

بسا سخن که از حمله کارگرتر بود . [نهج البلاغه]

امپراتور عشق...
پنج شنبه 88/4/18 ::  ساعت 4:50 صبح
 

 

 

 

 

دارم دق میکنم تحمل ندارم

 

دیگه خسته شدم دارم کم میارم

 

دلم تنگ شده و دیگه نا ندارم

 

همش فکر توام همش بی قرارم

 

دیگه اشکی برام نمونده که بخوام

 

برات گریه کنم فدای تو چشام

 

دلم داره واسه تو پرپر می زنه

 

تو رفتی و هنوز خیالت با منه ...

 

بدون تو کجا برم کناره کی بشینم

 

تو چشای کی خیره شم خودم رو توش ببینم

 

تو که نیستی به کی بگم چشاش و روم نبنده

 

به کی بگم یکم نازم کنه نازم کنه که بم نخنده

 

بون تو با کی حرف بزنم دردت بجونم

 

تو این دنیا به عشق کی به شوق کی بمونم

 

به جون چشمات از تمومه این زندگی سیرم

 

تو که نیستی همش آرزو می کنم بمیرمممممممممم

 

..................

 

 

 


¤ نویسنده: عاطفه


پنج شنبه 88/4/18 ::  ساعت 4:41 صبح

 

 

او پرنیان نوازش بال های ظریف را احساس کرد

 

که گرد قلب فروزانش پرپرزنان می چرخیدند

 

و عشقی بزرگ وجود او را تسخیر کرد...

 

عشقی که قدرتش ذهن آدمی را

 

از دنیای کمیت و اندازه جدا می کند...

 

عشقی که زبان به سخن می گشاید

 

هنگامی که زبان زندگی  فرو می ماند...

 

عشقی که همچون شعله کبود فانوس دریایی

 

 راه را نشان می دهد

 

و با نوری که به چشم دیده نمی شود

 

 هدایت می کند...

 

 

 

 

 

 


¤ نویسنده: عاطفه


پنج شنبه 88/4/18 ::  ساعت 3:2 صبح

 

 

امروز تولدم بود...

 

خیلی دلم گرفته بود...

 

هر سال روز تولدم همین حس رو دارم.

 

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟

 

تنها آرزویی که تو ذهتم داشتم این بود

 

ای کاش این آخرین تولدم باشه...

 

 

 

 

در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم


در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم


در حال خندیدن بودم

 

 که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم


در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم

 

 که ناگاه

 

 به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم

 

 و آرام گریه کردم


ولی اکنون می خندم

 

 آری میخندم

 

 به تمام لحظه های بچگانه ای

 

که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم...

 

 



¤ نویسنده: عاطفه



3لیست کل یادداشت های این وبلاگ


خانه
مدیریت وبلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه

:: کل بازدیدها :: 
2134

:: بازدیدهای امروز :: 
0

:: بازدیدهای دیروز :: 
0


:: درباره من :: 

امپراتور عشق...
عاطفه
سلام منو که میشناسید عاطفه هستم از دایره ی جنایی خالی بستم نترسیدااااااااا

:: لینک به وبلاگ :: 

امپراتور عشق...

::فهرست موضوعی یادداشت ها ::

تو که نیستی همش آرزو می کنم بمیرمممممممممم . عشقی بزرگ وجود او را تسخیر کرد... .

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک درخبرنامه ::