چون دانشمند بمیرد، همه چیز حتی ماهیان در دریا بر او بگریند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

امپراتور عشق...
پنج شنبه 88/4/18 ::  ساعت 3:2 صبح

 

 

امروز تولدم بود...

 

خیلی دلم گرفته بود...

 

هر سال روز تولدم همین حس رو دارم.

 

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟

 

تنها آرزویی که تو ذهتم داشتم این بود

 

ای کاش این آخرین تولدم باشه...

 

 

 

 

در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم


در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم


در حال خندیدن بودم

 

 که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم


در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم

 

 که ناگاه

 

 به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم

 

 و آرام گریه کردم


ولی اکنون می خندم

 

 آری میخندم

 

 به تمام لحظه های بچگانه ای

 

که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم...

 

 



¤ نویسنده: عاطفه



3لیست کل یادداشت های این وبلاگ


خانه
مدیریت وبلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه

:: کل بازدیدها :: 
2161

:: بازدیدهای امروز :: 
4

:: بازدیدهای دیروز :: 
0


:: درباره من :: 

امپراتور عشق...
عاطفه
سلام منو که میشناسید عاطفه هستم از دایره ی جنایی خالی بستم نترسیدااااااااا

:: لینک به وبلاگ :: 

امپراتور عشق...

::فهرست موضوعی یادداشت ها ::

تو که نیستی همش آرزو می کنم بمیرمممممممممم . عشقی بزرگ وجود او را تسخیر کرد... .

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک درخبرنامه ::